محمد طاها ربانیمحمد طاها ربانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

محمد طاها بهترین هدیه خدا

بلاخره انتظار به سر رسید

به نام یکتا آفریننده دانا و توانا   سلام وجود مامان الان خونه مامانی سعیده هستیم شما لالا کردین و من با لپ تاپ خاله جون عاطفه دارم خاطرات این روزای قشنگ رو ثبت میکنم از صبح 15/5/1391 شروع میکنم که ساعت 30/5 صبح من و بابا مصطفی و مامان سعیده از خونه راه افتادیم به سمت بیمارستان رضوی آخه مامان سعیده شب قبلش اومدن خونه ما خوابیدن تا خیالشون راحت تر باشه خلاصه ساعت نزدیک 6 شده بود که وارد بخش زایمان شدیم یک فیش معاینه تهیه کردیم و من رفتم داخل بلوک زایمان چون از قبل هیچ دردی نداشتم قرار بود با آمپول فشار درد به من القا بشه و خانم پرستار گفت باید تا 7 صبح صبر کنم تا شیفت جدید بیان و آمپول رو بزنن خلاصه منم برگشتم پیش بابا مصطفی و...
23 مرداد 1391

آخرین هفته بدون پسرم (اگه خدای خوبم بخواد)

به نام یکتا خالق دانا و توانا سلام دردونه مامان و بابا من و بابا مصطفی دیگه دقیقه شماری می کنیم واسه به دنیا اومدن شما امروز سه شنبه است و خانم دکتر گفتن شما تا ٥شنبه دنیا میاین خیلی حس غیر قابل تصوریه برام دیدن شما . ماهی کوچولوی مامان امروز بابایی از صبح مرتب زنگ می زنن و یا اس ام اس میدن حالمون رو میپرسن آخه نگرانمونن دیگه خوشبحالمون. دیروز یکم شله زرد پختم و رفنیم افطاری خونه باباجون رضا و تا ساعت نزدیک ١٢ شب اونجا بودیم و بعدش اومدیم یکم تو امامت پیاده روی کردیم و اومدیم خونه راستی ١ شنبه هم رفتم موهامو کوتاه کردم بابایی خوششون اومد تازه همش میگن خداکنه موهای پسرمون به مامانش بره خیلی منتظرتونیم و خیلی دوستون داری...
4 مرداد 1391

آخرین سونوگرافی و آخرین هفته های انتظار

به نام  مهربون ترین مهربونها سلام جون مامان دیروز تصمیم گرفتم که برم سونوگرافی که امروز جوابشو به خانم دکتر نشون بدم واسه همین قرار شد خاله جون عاطفه بعد از نحویل پروژه بیاد سر راه دنبالم بریم خونه مامانی خلاصه نهار فردای بابا مصطفی رو پختم حدود ساعت 30/13 خاله جون اومدن دنبالمون و رفتیم خونه مامانی و  مامانی رفتن برای سونوگرافی وقت گرفتن حدود ساعت ١٦ نوبت ما می شد واسه همین خورشت کرفس خوشمزه مامانی رو خوردیم و بعد از کمی استراخت با مامانی رفتیم دکتر دنیا فرخ واسه سونوگرافی نوبت ما شد من استرس داشتم نمیدونم چرا اما مثل همیشه به خالق مهربونمون توکل کردم و اروم شدم خانم دکتر گفتن شکر خدا همه چیز نرماله البته جنسیت رو هم ...
3 مرداد 1391

مهمونی خدا بر همه مبارک

به نام بهترین میزبان       سلام گل مامان از دیروز وارد بهترین ماه خدا شدیم ماهی که همش رحمت و برکت و خوبیه حتی خواب آدم ها هم ثواب داره این ماه همه مهمون خداییم کدوم میزبان بهتر از خدای مهربون؟! هر خواسته ای از این صاحب خونه داشته باشیم از بس مهربونه اجابت می کنه گاهی آدم خجالت میکشه از این همه محبت در مقابل این همه خطا خدایا تو خیلی خوب و مهربونی که این ماه رو قرار دادی تا بنده های گنه کارت توبه کنن و دوباره به آغوشت برگردند امسال که من توفیق ندارم روزه بگیرم اما از صاحب خونه میخوام به من عمری بده تا سال دیگه بتونم مهمونش باشم خوشبحالت مامانی که ان شاء ا.. تو بهترین ماه خدا به دنیا میای من که دیگه خیل...
1 مرداد 1391

وسایل بیمارستان برای نی نی خوشگلم

به نام خدای بی همتا قند عسلم سلام پنج شنبه شنبه 29 تیر من دیگه ساک وسایل بیمارستان رو که همراه مامانی سعیده جون بسنه بودیم تکمیل کردم مدارک پزشکیمون رو اضافه کردم و یک قوطی کوچولو هم که داخلش مخلوطی از آب زمزم و تربت کربلا بود برای باز کردن کام نی نی جونمون که مامانی سعیده دادن بهمون رو به وسایلمون اضافه کردم و با کریر و قنداق فرنگی گذاشتم دم در اتاق شما که هر وقت لازم شد سریع بابایی بردارن و بریم بیمارستان این هم عکساش چهارشنبه آخرین جلسه کلاس های مادران باردار بود تو بیمارستان رضوی این جلسه هر کی میخواست می تونست همسرش رو هم همراهی بیاره  که بابا مصطفی هم لطف کردن به ما و مرخصی گرفتن از کارشون ...
1 مرداد 1391

سالگرد ازدواجمون

به نام خدای کعبه سلام خوشگل مامان امروز سالگرد ازدواج من و بابایی است سال گذشته به لطف خدای بزررگ من و بابا به سفر عمره رفتیم و بعد از بازگشت تو یک باغ قشنگ همه فامیلا و آشنایان رو دعوت کردیم  و 2 روز بعد ، پس از مراسم پاتختی من و بابا زندگی خودمون رو زیر یک سقف شروع کردیم. عجب سفری ، عجب جایی، مطمئنم هیچ سفری برام مثل اون سفر نمیشه در مقابل عظمت آفریننده ام واقعاً کوچک و ناتوان اما عاشق و دلداده و چقدر خدا مهربان است که این ذره حقیر را رخصت داده تا به گردش طواف کند و طلب عفو.... راستش من در حدی نیستم که بخوام اونجا رو توصیف کنم اما از خدای مهربون میخوام همه ی دوستانم رو به این سفر دعوت کنه تا خودشون ای احساس عظی...
1 مرداد 1391
1